پايه هاي روان شناختي تربيت ديني(3)


 

نويسنده: سيداحمد رهنمايي*




 

تربيت ديني: معرفت و دانايي ديني
 

هر شخص انساني، استعداد خاصي دارد که آفريدگار انسان به او ارزاني داشته و وجودش را به آن مجهز فرموده است تا به کمک آن به کشف و شناسايي خود و خالق خويش، همچنين به تأمل و تفکر در مورد آفرينش انسان و جهان بپردازد. پي بردن به ارزش و اهميت زايدالوصف اين امر زمينه ي لازم را براي تشخيص مقام آفريننده ي متعال و برقراري ارتباط ويژه ي فرد با آن حقيقت هستي آفرين و هستي دار متعال فراهم مي سازد. در اين حالت، فرد خواسته يا ناخواسته خود را مديون و ممنون خداوند مي شناسد و به خضوع و خشوع در برابر او تن مي دهد، مشروط به اينکه مانعي جدي فکر و ذهن او را از ياد خداوند غافل نکند و او را به خود مشغول ندارد. اساساً هر فعاليت و حرکت رو به کمال و از جمله تربيت ديني براي شروع موفق، ادامه ي موفقيت آميز و پايان نتيجه بخش لازم است از معرفت مدد جويد. کسب معرفت ـ به مفهوم دقيق کلمه ـ از اين نظر ضروري است که اساس هر حرکت استکمالي قرار مي گيرد و به آن جهت مي دهد. حضرت علي (ع) خطاب به کميل بن زياد مي فرمايند: يا کميلُ ما مِن حَرَکةٍ الاّ وَ أنتَ مُحتاجٍ فيها إلي مَعرَفَةٍ؛ (1) «اي کميل! هيچ حرکتي نيست مگر اينکه تو در آن به ياري جستن از معرفت نيازمندي».
اما معرفت چيست؟ آيا معرفت همان ايمان است؟ در غير اين صورت، تناسب ايمان با معرفت چگونه است؟ ايمان را هرگز نمي توان از معرفت جدا انگاشت و بدون معرفت لازم به تربيت ديني پرداخت. اين در صورتي است که معرفت در ديگر ساحت هاي تربيتي ضرورت نمي يابد؛ اگر هم دخيل باشد، در امر تربيت ديني ضرورت معرفت آشکارتر و حياتي تر است. امام صادق (ع) در بيان جالب توجهي معرفت را اساس و ايمان را شاخ و برگ آن مي دانند. (2) بنابراين همان گونه که شاخ و برگ درخت بدون ريشه وجود يا دوام نخواهد يافت، ايمان و تربيت ديني نيز بدون معرفت نه محقق خواهد شد و نه دوام خواهد يافت. مربي دين ابتدا معرفت مي دهد، سپس به مقدار معرفتي که فراگير به دست آورده است، او را تربيت مي کند. اعطاي بينش، در واقع تحريک حس آگاهي طلبي متربي است که به او فرصت هرگونه انديشيدن را مي دهد و وي را براي پذيرش تربيت ديني آماده مي سازد.
آيا معرفت، همان علم و آگاهي است؟ علم، ادراک و آگاهي از جنس يکديگر و همه از مقوله ي روان شناسي هستند، هر چند از هويت فلسفي نيز برخوردارند. هويت فلسفي آگاهي، به چيستي و بيان ماهيت آن اشاره دارد؛ در حالي که هويت روان شناختي آگاهي به کميت و کيفيت برخورداري شخص از آگاهي و سازوکار پيدايش آگاهي نزد شخص عالم و چگونگي تحصيل آن نظر مي افکند. هنوز آگاهي با اين همه اوصاف، تنها نوري از پرتو معرفت است؛ (3) معرفتي که سبب تربيت فعال و جهت دهنده مي شود. اساساً تربيت بايد آگاهانه و فعالانه صورت پذيرد، وگرنه دين داري و دين باوري رفته رفته خاصيت خود را از دست مي دهد.
بر اساس حکمت الهي شعاع آگاهي انسان تا حدي است که با بهره برداري لازم و کافي از آن انسان مي تواند به خداوند و احکام شريعت معرفت پيدا کند و به مقتضاي آن رفتار کند. معرفت انسان به خداوند به شرطي سير صعودي خواهد يافت که خودشناسي انسان زمينه ي خداشناسي او را فراهم آورد؛ در غير اين صورت به سير نزولي و افت اعتبار گرفتار خواهد شد و تربيت، نتيجه ي عکس خواهد داد. تنظيم و تأمين اين امور همه به چگونگي تربيت ديني بستگي دارد. علاوه بر معرفت لازم به خداوند، راه و راهنماشناسي نيز در حوزه ي معرفت شناسي از اهميت زائدالوصفي برخوردار است، به گونه اي که بدون آن حد نصاب خداشناسي هرگز تحقق نمي يابد. از همه مهم تر، مربي ديني خوب است بداند که خداوند، انبيا و اولياي الهي را قبلاً تربيت کرده است. تا آنان هم خود به تربيت اهل ايمان اقدام فرمايند. (4)

تربيت ديني: احساس ديني
 

معرفت ديني، هميشه و در هر شرايطي احساس ديني متناسب با خود را در پي دارد. چنين احساسي به گونه اي خاص در وجود شخص تجلي مي يابد تا خود بتواند گرايش ها و رفتار فرد را سامان دهد. احساسي که در اثر معرفت ايماني به شخص دست مي دهد، گرايش هاي متعالي او را تقويت مي کند و به رفتار و اعمال و حرکات او جهت مي بخشد. احساس مزبور، همچنين گرايش هاي متعالي ناشي از آن، به طور طبيعي و فطري براي شخص حاصل مي شود، با وجود اين انتخاب يک سبک و جهت خاص، به بينش ايماني و معرفت اعتقادي خود شخص بستگي دارد. معرفت ديني به صاحبش کمک مي کند تا وي اين جهت را تحت تأثير تربيت ديني و متناسب با خاصيت و مفاد آن برگزيند. معرفت، احساس، گرايش و انتخاب، از عناصر روان شناختي مهم و اساسي سامان دهي تربيت ديني هستند، گرچه خود از تربيت ديني رنگ و رو، و نيرو مي پذيرند. از ميان عناصر مزبور، هر اندازه معرفت ما نافذتر و دقيق تر باشد احساس، گرايش و انتخاب ما مطمئن تر و جذاب تر خواهد بود.
بر اين اساس، احساس مطمئن تر به تحصيل گرايش هاي برتر مي انجامد و گرايش هاي برتر نيز به شوق مؤکد نسبت به گزينش شايسته تر مجموعه اي از باورها و ارزش ها کمک مي کند. تربيت ديني نه تنها بر پايه ي عناصر فوق شکل مي پذيرد، بلکه به سهم خود مسير دستيابي به اهداف تربيت ديني را هموار مي سازد و به شخص و جنبه هاي وجودي و زندگي او جهت مي دهد. بنابراين لازم است معلمان و مربيان ديني با توجه به ظرفيت هاي معرفتي، احساسي، گرايشي و ارادي فراگيران، در انتخاب و پذيرش باورها و ارزش هاي ديني اهميت قايل باشند و با توجه به اين عوامل از وظيفه ي هدايتگرانه و روشنگرانه ي خويش غفلت نورزند، و با راهنمايي هاي ارزشمند، راه را فراروي ديگران روشن سازند تا آنان خود از ميان گزينه هاي گوناگون جهت انتخاب برتر اقدام کنند. اين عوامل چهارگانه که باشند، متربي کوچک ترين تحميل و اجباري را در سبک، فرهنگ و محتواي تربيت ديني احساس نخواهد کرد و در نتيجه تربيت ديني موافق طبع او صورت خواهد پذيرفت. هنگامي که راه درست از نادرست و رشد از گمراهي و حق از باطل به خوبي تشخيص داده شود، ديگر کوچک ترين مجالي براي اکراه و الزام در مسير دين گرايي و تربيت ديني فرد باقي نمي ماند: «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ». (بقره: 256).

تربيت ديني: توانايي ديني
 

توانمندي فراگير، از ديگر ارکان مهم در تربيت ديني به شمار مي رود. نظر به اينکه تربيت ديني تعهدآور است، اين تکليف و تعهد بايد با ميزان توانايي فرد از جهات گوناگون تناسب و توازن داشته باشد. اگر خداوند فرموده است: لاَ يُکلِّفُ اللهُ نَفسًا إِلاَّ وُسعَهَا (بقره: 286) به اين دليل است که تکاليف ديني برحسب توانايي شخص تعريف و تعيين مي شود و انسان مکلف، به ميزان توانايي خويش نسبت به آن تکاليف و عمل براساس آن ها ملتزم و متعهد خواهد شد.
توانمندي فراگير، تنها به قلمرو توانمندي هاي جسماني و بدني او محدود نمي شود؛ بلکه توانمندي هاي حسي، حرکتي، فيزيولوژيک، روحي، رواني، ذهني و عقلاني او را نيز دربر مي گيرد. چيزي که هست، هر نوع توانمندي يا ناتوانمندي اقتضائات مخصوص به خود دارد؛ يعني در شرايطي اساساً تربيت ديني مهمل و بي خاصيت و تکليف ساقط مي شود؛ اما در شرايط ديگري تربيت ديني مؤثر، ولي بسته به آن شرايط تکليف سبک تر مي شود. براي نمونه، اگر شخص دچار معلوليت رواني يا عقلاني باشد، طبعاً تربيت ديني در مورد او بي اثر خواهد بود و تکليف از عهده ي او برداشته خواهد شد. چه بسا شخص از جنبه ي جسماني هيچ مشکلي نداشته باشد، اما از جهت رواني يا عقلاني با مشکل روبرو باشد. در اين صورت تربيت ديني معيار خود را از دست خواهد داد. بديهي است بدون عنصر توانايي رواني و عقلاني، دين باوري و دين داري موضوعيت نمي يابد و فرد ناتوان هيچ گاه مورد خطاب امر و نهي ديني قرار نمي گيرد؛ از اين رو توانايي عقلاني را بايد از ارکان روان شناختي تربيت ديني برشمرد که بدون آن تربيت ديني حاصلي ندارد؛ اما به عکس، چنانچه فراگير تنها از مشکل جسماني رنج مي برد بدون اينکه با کمترين مشکل عقلاني و رواني روبرو باشد، تربيت ديني به قوت خود باقي است و متناسب با توانايي فراگير تکليف آور خواهد بود.

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني
1. ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 171.
2. قال الصادق (ع): ... اَلمَعرِفَةُ أَصلٌ فَرعها الإيمانُ. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 3، ص 14.
3. قال الصادق (ع): اَلخَشيةُ ميراثُ العِلمِ وَالعِلمِ شُعاعُ المَعرِفَةِ وَ قَلبُ الإيمانِ ... . همان، ج 2، ص 52.
4. اشاره به فرمايش مولي اميرالمؤمنين علي (ع) خطاب به کميل: يا کميل! إنَّ رَسُولُ اللهِ اَدّبَهُ اللهِ و هُوَ (ع) أَدّبَني وَ أَنَا اؤدّبُ المؤمُنين وَ اَورَثَ آدابَ المُکرَمين. ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 171.
 

منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2